معدود کوششهایی که سازندگان چند مجموعه پرهزینه تلویزیونی برای تداعی کردن حال و هوای آثار حاتمی انجام دادند، بار دیگر تقلیدناپذیر بودن سینمای او را نمایان کرد؛ او که به درستی، ایرانیترینسینماگر این سامان لقب گرفته است.
حتی در ناموفقترین فیلمهای حاتمی هم این ایرانی بودن به چشم میخورد. در تجربههای ناکامی چون «قلندر»، «باباشمل» و «جعفر خان از فرنگ برگشته» نیز میتوان امضای مولف را مشاهده کرد. مهمترین مولفه سینمای حاتمی هم نه دیالوگنویسی مثال زدنیاش، که کوشش برای دمیدن روح ایرانی به آثارش بود.
2) گذشته گرایی و نگاه حسرتخواهانه به روزگار سپری شده در تکتک فیلمهای حاتمی به چشم میخورد. این رویکرد به گذشته از همان تیتراژ«حسن کچل» اولین ساخته حاتمی آغاز میشود. شعر ریتمیکی که مرتضی احمدی در عنوانبندی میخواند یکسره در ستایش و حسرت توامان گذشته است. این روند در تمام ساختههای حاتمی به چشم میخورد.
جنس این حسرتخواری برای گذشته با آنچه مثلا در فیلمهای کیمیایی وجود دارد کاملا متفاوت است . به این دلیل واضح که فردیت در آثار حاتمی و دیگر فیلمسازان متفاوت همنسل او کاملا جدی و پررنگ است.در این زمینه حاتمی سرآمد تمامی همنسلانش است.
3) حاتمی هم مثل دیگر دوستانش بهترین فیلمهایش را در دهه پنجاه ساخت. درست مثل مهرجویی، تقوایی و کیمیایی؛ او هم درعنفوان جوانی، درخشانترین آثارش را مقابل دوربین برد. «خواستگار» و «سوتهدلان» به عنوان نقاط اوج کارنامه حاتمی، در این دوره ساخته شدند.
در سالهای پس از انقلاب، یک دهه از عمر او صرف ساخت مجموعه ماندگار «هزار دستان» شد؛ مجموعهای که طبق یک توافق جمعی یکی از درخشانترین سریالهای سیماست. در «حاجی واشنگتن»، «کمال الملک»،«مادر» و «دلشدگان » حاتمی کوشید تا جانمایه فرهنگ و هنر ایرانی را به زبان تصویر ترجمه کند.
اگرچه گاهی در روایت تاریخ دچار خطا و لغزش میشد، کوشید تا قواعد سینما را هم ایرانی کند. به همین خاطر بود که حاتمی فیلم به فیلم فرمگراتر شد. تعمداً قواعد کلاسیک کادربندی و کمپوزسیون تصویر را رعایت نکرد و نیش و کنایه منتقدان را به جان خرید که شناختش از سینما را زیر سؤال میبردند.
حاتمی در این سالها به واسطه تجربههایی که برای یافتن فرمهای ایرانی و رسیدن به سبک بصری بومی میکرد، جز در «هزار دستان» و تا اندازهای «حاجی واشنگتن» و «مادر» نتوانست آثار منسجمی بسازد.
ضعفهای فیلمها نه از ضعف حاتمی که از سترگی کار او ریشه میگرفتند. چنانکه بعد از رفتنش هیچکس نتوانست بیرق بر زمین افتاده او را سرافراز نگه دارد.
سینمای حاتمی به تعبیر درست یک منتقد قدیمی، با خود او آغاز و با او هم به پایان میرسد.
4) اگر میخواهیم سینمای ملی رشد کند، چارهای نداریم جز اینکه به نقد مهمترین شمایل این سینما بپردازیم. درست یک دهه است که نقد سینمای حاتمی را تعطیل کردهایم. منتقدی که در دوران اوج حاتمی فیلمهای او را ارتجاعی خوانده بود، بلافاصله پس از مرگ حاتمی؛ او را «عموعلی» نامید.
کافی است لحن نقدهایی که به آخرین ساخته اکران شده حاتمی، یعنی «دلشدگان» نوشته شده را با آنچه همین آدمها پس از مرگ حاتمی دربارهاش نوشتند مقایسه کنیم. کسی که در اوج بیانصافی هیچ نکته مثبتی در «دلشدگان» نمیدید و حاتمی را متهم به نشناختن اصول سینما میکرد؛ با درگذشت این فیلمساز، لحن نوشتههایش 180 درجه تغییر کرد.
در طول این ده سال آنقدر همه چیز به تعارف برگزار شده که دیگر به سختی میشود گفت علی حاتمی فیلم بد هم در کارنامهاش دارد. بله، حاتمی مثل هر فیلمساز دیگری فیلم بد ساخته و گفتن این واقعیت به هیچ وجه از بزرگیاش نمیکاهد.
به جای زدن حرفهای تکراری، اگر سینمای حاتمی را نقد کنیم، قطعا به دستاوردهای بهتری در زمینه سینمای ملی خواهیم رسید. بخصوص اینکه حاتمی به سیاقی متفاوت از کس دیگری فیلم میساخت. به قول بیضایی او سینماگری بدون معلم بود و همه چیز را خودش خلق میکرد. ایجاد پشتوانهای تئوریک برای تلاشهای خلاقانه و البته فردی حاتمی شاید بتواند بستر مناسبتری برای رسیدن به سینمایی هویتمند فراهم کند.
5) حاتمی ده سال است که رفته. حالا ماییم و میراثی که او برایمان به جا گذاشته است. مجموعهای ارزشمند که ضعیفترین آنها هم نکاتی برای آموختن دارد. حالا دیگر با قطعیت میتوان گفت که علی حاتمی در سینمای ما هرگز تکرار نخواهد شد.
فیلمسازی که مثل هیچ کس نبود. او فقط و فقط شبیه خودش بود. از هیچ فیلمسازی چه داخلی و چه خارجی نه تقلید کرد و نه حتی تاثیر گرفت و به همین خاطر نامش به عنوان یک فیلمساز اصیل ایرانی ثبت شد.
مشابه او هرگز نخواهد آمد، اما میشود با نقد و تحلیل اصولی سینمای حاتمی، زمینهای فراهم کرد تا نسل تازه هم راه و رسم فیلم ایرانی ساختن را بیاموزد.